همدرنگ خبر

هرآنچه که از دل برآید
  • خانه 

قصه‌ی امیر عباس

07 شهریور 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​قصه‌ی امیرعباس  

چشمانم به شمایل حرم امام رضا(علیه السلام) که به شیشه‌ی ماشین برادرم آویزان بود افتاد، با ذوق درخواست کردم خاطره‌ای که در دل این تصویر جاخوش کرده بود را بار دیگر با تمام جزئیاتش تعریف کند.
این‌گونه که برادرم روایت می‌کند قصه از این قرار است چندین سال پیش کودک سه ماهه‌‌‌ای به نام امیرعباس از بیماری صعب‌العلاجی رنج می‌بُرد که پزشکان از درمانش عاجز بودند و از این بابت آب پاکی را روی دستان خانواده‌اش ریخته‌ بودند.
پدر امیرعباس درمانده از کسانی که دست رد به سینه‌ی او زده بودند، دست به دامان حضرت ابوالفضل(علیه‌السلام) می‌شود و چند قطره از آبلیمویی که نذرشان کرده بود در کام کودک رنجورش می‌ریزد.

دیری نمی‌گذرد که در برابر چشمان حیرت‌زده همگان، امیرعباس سه‌ماهه سلامتی‌اش را به‌ دست‌ می‌آورد و حالا بعد از گذشت چندین سال در کنار سایر خواهران و برادرانش به روال عادی زندگی‌اش ادامه می‌دهد.

مدتی بعد از این قضیه‌، پدر امیرعباس زائر حرم امام هشتم می‌شود و این یادگاری را به واسطه‌ی رابطه‌ی دوستانه‌ای که با برادرم داشت برایش سوغات‌ می‌آورد که هر بار با تماشایش خاطره‌ی جوانمردی علمدار کربلا برایش تداعی می‌شود.
با شنیدن خاطره‌ی امیر عباس بیشتر از قبل مبهوت این تصویر می‌شوم؛ در ذهن آشفته‌ام دنبال وصل کردن خطوطی بودم که سر این یادگاری مشهد را به روایتی که مانند رود  از دل آن می‌ جوشید و به کربلا می‌رسید وصل کنم.
چرا که پیش از این شنیده بودم که برات کربلا را از امام رضا(علیه‌السلام) بخواهیم، به ناگاه یاد این چند بیت شعر سعید بیابانکی افتادم که سروده بود: 
آقا بگیر دست دلم را

از پشت آن ضریح طلایی
چشم انتظار مرهم سبزی ست

این زخم، زخم کرببلایی

#به_قلم_خودم 

#طلبه_نوشت 

 نظر دهید »

ولیعهد 

07 شهریور 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​ولیعهد 

دوستی می گفت که یکی از نزدیکانش از گروه خانوادگی‌شان‌ ترک زده تنها به خاطر این که با گذاشتن این تصویر ولیعهد توی گروه، به این نتیجه رسیده که به اعتقاداتش توهین شده است و به قول خودش ترجیح می‌دهد در آرامش خودش فرو رود.

به هیچ وجه  توی مُخیله‌ام نمی‌گنجید کسی به خاطر این شخص که در جنگ دوازده روزه رابطه‌اش با رژیم خونخوار صهیونیستی برای همگان آشکار شده بود، حاضر باشد با خانواده خودش هم قطع رابطه کند جز این‌که شوخی کرده باشد.
در حالی که فکرم درگیر این جریان بود کلیپی در یکی از کانال های خبری دیدم که در آن ولیعهد حس صلح طلبی‌اش شکفته بود و یکی از اهداف رویایی‌‌‌اش تبدیل صنایع موشکی ایران به انرژی‌های باد و خورشیدی بود.
با دیدن این ویدئو، احساس کردم تمام سلول‌های بدنم یک‌ صدا با هم قهقهه سر می‌دهند.

ظاهر کلام خنده‌دار بود البته از نوع تلخ و گزنده‌اش؛ آن هم به خاطر وجود این افراد ساده‌لوحی که افسار زندگی‌شان را به دست کسی سپرده بودند که چیزی جز هذیان‌گویی در چنته نداشت.

مدتی بعد از آن دوست شنیدم که آن عضو خانواده‌شان بیشتر از گذشته با خانواده‌اش تماس می‌گیرد و  تنها تفاوتی که کرده، مکالمه‌هایشان از گروه به خصوصی تغییر کرده است. 

در جوابش گفتم که شاهزاده‌‌ی بیچاره حتی از طرفداران واقعی هم شانسی ندارد که تا آخرین لحظه پای حرفشان بمانند.

✍🏻به قلم خودم 

#طلبه_نوشت 

 نظر دهید »

​مسافر کوچک بهشت  

29 مرداد 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​مسافر کوچک بهشت  
آه از انگشتان کوچک یخ‌زده‌ات‌ که این‌گونه در آغوش پدر رنج دیده‌ات راحت خوابیده‌ای. می‌توانم روزی که در رگ‌های بدنت خون می‌جوشید و با دست و پا زدن‌هایت دل همه را غَنج می‌دادی تصور کنم.

عزیزکم آخرین خبرها آمار شهادت هم‌وطنانت را از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ تا این لحظه بیش از ۶۲ هزار نفر اعلام کرده است اما نمی‌دانم در این رقابت تنگاتنگ، تو چندمین نفر برنده‌ی سفر همیشگی به بهشت هستی.
سفرت به سلامت کودک زیبای من، اما بگذار این رژیم منحوس تا می‌تواند در خون بازی بی‌رقیب خود یکه‌تاز میدان شود چرا که تو بهتر از هرکس دیگر، به سنت استدراج و اِمهال خداوند آگاه هستی.

و چه خوب خداوند فرمود : «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینَ(البته نباید کسانی که کافر شده‌اند تصور کنند این‌که به ایشان مهلت می‌دهیم برای آنان نیکوست، ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و آنگاه عذابی خفت آور خواهند داشت.آل عمران، ۱۷۸)
✍🏻زهرا خدری 

#سوژه_هفتگی

 نظر دهید »

​قوانین کنوانسیون تخیلی 

29 مرداد 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​قوانین کنوانسیون تخیلی 
مانده‌ام برای این تصویر چه مطلبی بنویسم که حس درد آن را به رشته‌ی تحریر در بیاورم.
همچون دانش آموزی که در این مواقع سوال از معلم می‌کند دست به دامانِ موتور جست‌ و جو‌گر گوگل می‌شوم و برخی قوانین تصویب شده‌ی بین‌المللی در شرایط جنگی را می‌خوانم، یکی از یکی تخیلی‌تر. شاید می‌توان امیدوار بود نظیر آن را تنها در سبک فیلم‌های هندی به‌ نمایش در بیاورند.

مانند قوانین کنوانسیون‌های ژنو ۱۹۴۹، به‌ ویژه کنوانسیون سوم ژنو، و پروتکل‌های الحاقی ۱۹۷۷، به‌ ویژه ماده ۷۹ پروتکل الحاقی اول در مورد حمایت از خبرنگارانی با مأموریت‌های حرفه‌ای خطرناک است که در مناطق درگیری مسلحانه مشغول به کار هستند.

یا تاکید توافق‌نامه‌ی ژنو بر امنیت پزشکان و کسانی که به جنگ‌زدگان خدمات پزشکی ارائه می‌کنند باید تحت هر شرایطی حفظ شود، حتی اگر برای دفاع از خود یا بیماران‌شان سلاح به دست بگیرند.
همچنین قوانین نظارت بر اجرای کنوانسیون حمایت از کودکان در شرایط جنگی، تحقیقاتی است که کمیته‌ی حقوق کودک می‌تواند به ابتکار خود انجام دهد، در صورتی که اطلاعات موثقی داشته باشند که آنها را به این باور برساند که یک کشور عضو حقوق کنوانسیون را نقض کرده است.

*جالب‌تر این‌‌که اسرائیل خود عضو این کمیته است و جوامع بین المللی تنها به انتقاد از او می‌پردازند.*

پس عجیب نیست رژیم صهیونیستی با گلوله بستن کودکان، خبرنگاران و پزشکان بی‌دفاع غزه به این قوانین کاغذی ریشخند می‌زند، چون باور به انسانیت ندارد.
✍🏻به قلم زهرا خدری

#سوژه_هفتگی

 نظر دهید »

مُهَنا

23 مرداد 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​مُهَنا

خودم را از میان شلوغیِ نزدیک ضریح سرداب امام حسین(علیه السلام) بیرون می‌کشم، رویم را که بر‌می‌گردانم متوجه دخترکی می‌شوم‌ که در پناه آغوش مادرش مانند باران بهاری اشک می‌ریزد.

از صحبت های گلایه‌مند مادرش متوجه می‌شوم که هنگام زیارت ضریح، یکی از زائرین او را سیلی زده‌ است.

از شنیدن این مطلب تعجب کردم، با خودم می گویم مگر در پیشگاه سرور شهیدان، هنوز کسی جرائت دست بلند کردن روی بچه ها را دارد؟ 

دلم از گریه‌های مظلومانه‌اش به درد آمده است، یکی از همراهانم با دستمال اشکهایش را پاک می‌کند، دوست دیگرم نیز از گیره سرهای نذری کودکانه‌اش به او هدیه می‌دهد و من تنها کاری که می توانم برایش انجام دهم بوسه بر صورت خیسش است.

هنگام خداحافظی اسمش را می‌پرسم ، دخترک که حالا کمی آرام شده است گفت نامش مُهَنا است.

فرصت دلداری بیشتر ندارم و از او جدا می‌ شوم اما دوست داشتم به این زائر کوچک بگویم به مانند معنای نامت زیارتت گوارای وجودت باشد، اما ببخش گاهی ما آدم بزرگ ها یادمان می‌رود اصل زیارت مستحب است اما دل شکستن و حق الناس، آن هم در این مکان مقدس، بهای سنگینی دارد. 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 18
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

همدرنگ خبر

جستجو

موضوعات

  • همه
  • این شب ها باید در موکب های مرزی سر کرد
  • بدون موضوع
  • کارگاه آموزشی مقاله نویسی با حضور طلاب خواهر مسجدسلیمان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس