مُهَنا
مُهَنا
خودم را از میان شلوغیِ نزدیک ضریح سرداب امام حسین(علیه السلام) بیرون میکشم، رویم را که برمیگردانم متوجه دخترکی میشوم که در پناه آغوش مادرش مانند باران بهاری اشک میریزد.
از صحبت های گلایهمند مادرش متوجه میشوم که هنگام زیارت ضریح، یکی از زائرین او را سیلی زده است.
از شنیدن این مطلب تعجب کردم، با خودم می گویم مگر در پیشگاه سرور شهیدان، هنوز کسی جرائت دست بلند کردن روی بچه ها را دارد؟
دلم از گریههای مظلومانهاش به درد آمده است، یکی از همراهانم با دستمال اشکهایش را پاک میکند، دوست دیگرم نیز از گیره سرهای نذری کودکانهاش به او هدیه میدهد و من تنها کاری که می توانم برایش انجام دهم بوسه بر صورت خیسش است.
هنگام خداحافظی اسمش را میپرسم ، دخترک که حالا کمی آرام شده است گفت نامش مُهَنا است.
فرصت دلداری بیشتر ندارم و از او جدا می شوم اما دوست داشتم به این زائر کوچک بگویم به مانند معنای نامت زیارتت گوارای وجودت باشد، اما ببخش گاهی ما آدم بزرگ ها یادمان میرود اصل زیارت مستحب است اما دل شکستن و حق الناس، آن هم در این مکان مقدس، بهای سنگینی دارد.