شعله در شعله تن ققنوس می سوزد/ولی لحظه ی آغاز با پایان چه فرقی می کند
سید محمد مهدی شفیعی شعری در وصف حاج قاسم سلیمانی گفتند که یه بیت آن این هست:
شعله در شعله تن ققنوس می سوزد
ولی لحظه ی آغاز با پایان چه فرقی می کند
داشتم کانال ها رو چک می کردم نگاهم به کلیپی از یک شهید افتاد ،نمی خواستم بازش کنم اما بالاخره دل کار خودش را کرد، فیلم خاطره یکی از همرزم های شهید نوجوانی به اسم شهید علی عرب بود که تعریف می کرد چطور با اینکه بدنش به خاطر تیر خوردن به خرج آرپیجی های توی کوله اش در حال آتش گرفتن بود اماخاطر اینکه عملیات لو نرود حاضر شد ذره ذره میان شعله ها آب شود اما صدایش در نیاید دوستانش وقتی برگشتند ازپیکر این شهید جز خاکستر و کف پوتین هایش چیزی نمانده بود…
توی کند و کاو هایم متوجه علاقه شهید حاج قاسم سلیمانی به این شهید بزرگوار شدم، طوری که در یک مراسم به یکی از سرداران اینطور گفتند که «اتفاقاً تو باید بروی و مخصوصاً خاطره شهید علی عرب را تعریف کنی»
تازه یادم آمد دی ماه هست و چیزی تا سالگرد شهادت حاج قاسم عزیز نمانده و رسم عاشقی همین هست که باید سراغ دوست داشتنی هایشان رفت تا پی به راز شهادتشان ببری
یادتان گرامی حاج قاسم عزیز که تن ِ مطهر شما همانند تن مطهر شهید علی عرب ،شعله های آتش را به بازی خودش گرفته بود.