امنیت اتفاقی نیست
امنیت اتفاقی نیست
از فرط بیکاری و انتظار، چشمهایم را به درِ آسانسورهای درمانگاه دوختهام که گاهوبیگاه با نوای آرامش بخشی باز و بسته میشود و پیرزنی عصازنان هم نیز از روبرویش رد میشود.
کمی آنطرفتر داروخانهای در حال نسخهپیچی داروها به مشتریانش میباشد.
مسئولین پذیرش هم که تلاش میکنند با شوخ طبعیِ دوستانهیشان ساعات کاری کسالت بار خود را کمی مفرّح کنند.
مردمی که در اتاق انتظار لحظه شماری میکنند تا نوبت ویزیتشان شود.
کادر درمانی که برای انجام کارهایشان دائم در حال رفت و آمد هستند.
پوستر تبلیغ کافیشاپی که در گوشهای از درمانگاه ذهن هر بینندهای را وسوسه میکند برای یکبار هم که شده هات چاکلتش را امتحان کند.
برای لحظهای دیدن این روزمرگی را رها میکنم و سرم را توی گوشی فرو میبرم که با دیدن اخبار اتفاقات اخیر سرگرم شوم.
در این بین کلیپی توجهم را جلب میکند، سارقی که وقتی به قصد دزدی وارد خانهای می شود متوجه تعدادی از قطعات پهپادها می شود و حس وطن دوستیاش گُل میکند و جریان را به نیروهای امنیتی اطلاع میدهد.
اما وطنفروش دیگری با دادن گرای بیمارستان فارابی کرمانشاه به رژیم صهیونیستی، باعث حملهی اسرائیل به آن مرکز میشود، در آن لحظه دلم از دیدن تصاویر تختهای بیماران آغشته به خون ریش میشود.
با خودم گفتم به چه قیمتی آرامش و امنیت مردمی که در حال سپری کردن یک روز معمولی خود در آن درمانگاه بودند را به فروش گذاشته است؟
با صدای مادرم سرم را از لاک خودم در میآورم و به روبه رویم نگاه میکنم چند تعمیرکار در حال راه اندازی یکی از آسانسورها هستند.
از اوضاع و احوال اینجا همین بس که زندگی همچنان در جریان است، اما میدانم امنیتِ اینجا اتفاقی نیست.