قابلمههای خالی
قابلمههای خالی
اخبار غزه لحظهای آرامم نمیگذارد. در این بین از شدت غم، دیگر توان دیدن بعضی از فیلمها و تصاویرشان را ندارم؛ ماندهام چه توصیفی از این همه رنج داشته باشم.
از جایم بلند میشوم و به آشپزخانه میروم. نگاهی به فضایش میاندازم که بعد از رنگآمیزی تازه، مانند انسان احیاشده، جانی دوباره گرفته است.
هرچه زودتر بساط نهار را مهیا میکنم، همین که قابلمهی غذا را روی اجاق گاز قرار میدهم دست و دلم میلرزد.
یاد مردم غزه میافتم که پس از طی کردن مسیری طولانی با چهرههای بیروح که از فرط خستگی توان ایستادن ندارند، با قابلمههای خالی در صف غذای آشپزخانهی خیریهای باید به انتظار بایستند.
بسیاریشان دست خالی به خانههایشان بر میگردند، تعدادیشان نیز در همین مسیر شهید میشوند.
مادرانی که به جای لالایی برای طفل شیرخوارهیشان، باید دندههای چسبیده به پوست بدن کودکانشان را بشمارند تا یادشان برود چندروزی است که غذایی نخوردهاند.
نمیدانم کاسبان خون و مجامع بینالمللی، با چه رنگی میخواهند لکهی ننگ بیتفاوتیشان را در پیش چشمان آگاه این همه رسانه بپوشانند؟
#به_قلم_خودم