همدرنگ خبر

هرآنچه که از دل برآید
  • خانه 

امنیت اتفاقی نیست

30 تیر 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​امنیت اتفاقی نیست 

از فرط بیکاری و انتظار، چشم‌هایم را به درِ آسانسورهای درمانگاه دوخته‌ام‌ که گاه‌وبی‌گاه با نوای آرامش‌ بخشی‌ باز‌ و بسته می‌شود و پیرزنی عصا‌زنان هم نیز از روبرویش رد می‌شود. 

کمی آن‌طرف‌تر داروخانه‌ای در حال نسخه‌پیچی داروها‌ به مشتریانش می‌باشد. 

مسئولین پذیرش‌ هم که تلاش می‌کنند با شوخ طبعیِ دوستانه‌ی‌شان‌ ساعات‌ کاری کسالت بار خود را کمی مفرّح کنند.

مردمی‌ که در اتاق انتظار لحظه شماری می‌کنند‌‌ تا نوبت ویزیتشان شود.

کادر درمانی که برای انجام کارهایشان دائم در‌ حال رفت و آمد هستند.

پوستر تبلیغ کافی‌شاپی که در گوشه‌ای از درمانگاه ذهن هر بیننده‌ای را وسوسه می‌کند برای یک‌بار هم که شده هات‌ چاکلتش را امتحان کند.

برای لحظه‌ای دیدن این روزمرگی را رها می‌کنم و سرم را توی گوشی فرو می‌برم ‌که با دیدن اخبار اتفاقات اخیر سرگرم شوم.

در این بین کلیپی توجهم را جلب می‌کند، سارقی که وقتی به قصد دزدی وارد خانه‌ای می شود متوجه‌ تعدادی از قطعات پهپادها می شود و حس وطن دوستی‌اش گُل می‌کند و جریان را به نیروهای امنیتی اطلاع می‌دهد.

اما وطن‌فروش دیگری با دادن گرای بیمارستان فارابی کرمانشاه به رژیم‌ صهیونیستی، باعث حمله‌ی اسرائیل به آن مرکز می‌شود، در آن لحظه دلم از دیدن تصاویر تخت‌های بیماران آغشته به خون ریش می‌شود.

با خودم گفتم به چه قیمتی آرامش و امنیت مردمی که در حال سپری کردن یک روز معمولی خود در آن درمانگاه بودند را به فروش گذاشته است؟

 با صدای مادرم سرم را از لاک خودم در می‌آورم و به روبه رویم نگاه می‌کنم چند تعمیر‌کار در حال راه‌‌‌ اندازی یکی از آسانسورها هستند. 

از اوضاع و احوال این‌جا همین‌ بس که زندگی همچنان در جریان است، اما می‌دانم امنیتِ اینجا اتفاقی نیست. 

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مطالبه‌گری در کوچه

29 تیر 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​✍🏻مطالبه‌گری در کوچه 
🍃مرسوله‌ی سفارشی‌ام دست پستچی‌ای بود که در کوچه پس کوچه‌های بی‌نام‌ و‌‌ نشان محله‌ی ما راه را گم کرده بود. حتی به گوگل‌مپ هم برای یافتن آدرس دقیق، امیدی‌ نبود.
🍃در حالی که گرمای ظهر تیرماه کلافه‌ام کرده بود وقتی که خانم پستچی آخرین‌بار تماس گرفت که راننده‌اش مسیر را اشتباهی رفته است، با درماندگی نگاهی به جاده‌های پر پیچ و خم اطراف انداختم که این‌ دفعه چگونه به او آدرس دقیق بدهم. 

🍃 نفس عمیقی کشیدم و به این نتیجه رسیدم زندگی در این محل، باید جزء اعمال شاقّه‌ محسوب شود.

در آن لحظه یاد نامه‌نگاری‌های چندین ساله‌ی اهالی با ادارات مختلف برای حل معضلات این منطقه افتادم.
🍃 تاکنون تنها دستاوردشان از این همه دوندگی، پیگیری مشکل سیستم آب فاضلاب محله بود، که به لطف انعکاس خبری مسئولین مربوطه در بزرگ‌نمایی اقدامشان، مدتی نیز در صدر اخبار شهرستان قرار گرفت.

🍃در همین فکر بودم‌ که با صدای بوق مُمتدِ ماشین پستچی به خودم آمدم. خانمی که مسئول تحویل مرسوله بود، در حالی که شیشه را پایین می کشید با خستگیِ همراه با تعجب پرسید شما چگونه این‌جا رفت‌ و آمد می‌کنید؟! ماشین من که حسابی آمپر چسباند.

🍃من نیز بر خلاف روال گذشته‌ام که در این مواقع پاسخی جز عذر خواهی نداشتم، این دفعه قاطعانه و با آرامش در جوابش گفتم: مردم اینجا مدام در حال پیگیری هستند اما چه خوب است شماها هم برای پیش‌برد کار خودتان این معضلات را به گوش مسئولین برسانید، این‌گونه فکر کنم بهتر باشد.
🍃خانم پستچی با نگاهش به من فهماند که دیگر حرفی برای گفتن‌ ندارد.
🍃بسته‌‌ام را با ذوق از او تحویل گرفتم و راهم را به سوی خانه کج کردم، اما این مسئله که اگر افراد می‌دانستند با مطالبه‌گری‌های عمومی خودشان نیز سود می‌برند به یکی دیگر از دغدغه‌های ذهنمی‌ام اضافه شد.

#مطالبه_گری

#به_قلم_خودم 

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

باب طوسی

22 تیر 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​🍃باب طوسی   

نگاهم‌ به‌‌ عبارت “باب‌ طوسی‌ ستون ۲۳” در صفحه‌ی یادداشت گوشی‌ام افتاد و خاطرات‌ آخرین‌‌ سفر کربلا برایم‌ تداعی‌ شد.

برای‌ گم‌نشدنمان‌ از مسیر اسکان‌ تا حرم‌، اسم‌ باب‌ طوسی‌‌، ستون‌ ۲۳‌ را‌‌‌ یادداشت کرده‌‌بودم.

 هنوز شعر 《کاش‌ در دشت‌ بلا‌ دریا نبود؛ یا از اول‌ اسم‌ من‌ سقا نبود ابوالفضل، ابوالفضل》 را به خاطر دارم.

این را در حرم حضرت‌ عباس(علیه‌‌السلام) از خانم مداح میان‌سالی شنیده‌ بودم‌.

به یاد دارم در آن لحظه با شنیدن‌ نام‌ باب‌الحوائج‌ دیگر دغدغه‌ی‌‌‌ پیدا کردن‌ مسیر‌ را نداشتم‌. 

 چرا که خود را در پناه اَمن کسی می‌دیدم که دلم به برادری‌اش گرم بود.
#به_قلم_خودم

#طلبه_نوشت

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

علیکم بالفرار

17 تیر 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

​علیکم بالفرار
 به همراه مادرم برای شام‌غریبان به مسجد رفتیم،مداح روضه‌ی سوزناکی ازگودال قتل‌‌گاه و غربت اهل‌خیمه خواند.
گاهی‌برخی‌کلمات‌را‌که‌می‌شنوی‌مانند‌درد؛تاعمق‌وجودت‌رخنه‌می‌کند‌وبی‌قرارت‌،

مانندهمین‌‌عبارت"علیکم‌بالفرار"درروضه‌ی شام غریبان.
جایی خوانده بودم این اصطلاح به معنای این است که"شما را به فرار توصیه می‌کنم” این یعنی اوج تنهایی. 
آخر مجلس با دیدن زنان و کودکان، به دور شمع‌های شام غریبان،دلم لرزید از تاریکی دشت کربلا و غربت تا اسارت اهل حرم.

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

ردای شهادت 

14 تیر 1404 توسط زهرا خدری غریبوند

ردای‌ شهادت 

از‌ صحبت‌های روضه‌خوان‌ درباره‌ی‌  سردار شهید علی‌شادمانی‌ بُهت‌زده‌ شدم‌. خاطرات‌ شناسایی‌ برادرشان‌ جلیل‌ شادمانی‌ برایم‌، تداعی‌شد. خاطرات‌ به‌‌ خاکسپاری‌ بی‌نام‌ و نشانی‌شان‌ در شهر‌ ما.

با نام سردار علی شادمانی‌ از دوسال‌ پیش آشناشدم. آن‌روزها طی‌ مراسمی‌ به‌ همراه‌ خانواده‌یشان از همدان برای زیارت مزار برادر شهیدشان که سال‌ها به‌ صورت‌ بی‌نشان در شهر گلگیر مسجدسلیمان‌ به‌ خاک‌ سپرده‌بود آمده بودند.

بعد از مدتی‌ با‌ رضایت‌ خانواده‌ی شهید‌ به‌ درخواست‌ اهالی‌ قرار بر‌ این‌ شد مزار شهید جلیل‌ شادمانی‌ همچنان‌‌ پناه‌  مردم‌ این‌ دیار باقی بماند. 

با‌ نوای‌ روضه‌ خوان‌ به‌ خود‌ می‌آیم، تازه‌ متوجه‌ شدم‌ ما با کسی‌ همچون‌ سردار‌ علی‌ شادمانی‌ هم‌ولایتی‌ شده‌ایم‌ که‌ زخم‌کاری‌ عمیقی‌‌ به‌ رژیم‌ منحوس‌ صهیونیستی‌ وارد‌ کرد. گویی گمنامی‌ راه‌ و رسم‌خانوادگی‌ آن‌ها‌ است.

حسرت‌ گذشته‌ و نشناختنش‌ در دلم ماند. به‌‌‌ قلبم‌‌ نهیب‌‌‌ می‌زنم‌‌ و می‌گویم آرام‌بگیر‌ این‌ سردار‌‌ ما‌ تا در این‌ دنیا بود خیرش‌ به‌ همه‌ می‌رسید‌، یکی‌اش‌‌ همین‌ بخشیدن‌ مزار برادرشهیدش به دل مردم ما، خدا هم خیرِ بزرگتری چون ردای‌ شهادت‌ نصیبش کرد‌‌.
✍🏻 #به_قلم_خودم
#طلبه_نوشت 

#شهید_جلیل_شادمانی  #شهید_علی_شادمانی 

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 15
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

همدرنگ خبر

جستجو

موضوعات

  • همه
  • این شب ها باید در موکب های مرزی سر کرد
  • بدون موضوع
  • کارگاه آموزشی مقاله نویسی با حضور طلاب خواهر مسجدسلیمان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس