حفظ روحیه صد درصد
حفظ_روحیه_صد درصد
آخرین خبرهای شرایط جنگی کشور را که دنبال
می کردم حاکی از حملات جدید رژیم غاصب اسرائیل به اهواز بود مثل همیشه سریع با دختر خواهرم که تازه کارنامه پایانی کلاس هفتم رو گرفته بود تماس گرفتم جویای حالشان شدم خندید گفت: یه ساعت پیش باز هم خونه لرزید گفتم از حمله جدید چه خبر صدا اومد سمتتون ؟
گفت نه!! به جز همین ساعت پیش صدایی دیگه نشنیدم تازه الان خواستم ازفیلیمو، فیلم جدید دانلود کنم ببینم…. به شوخی گفتم خب بیا به جای من یکی از کتاب های درسی ام را بخوان امتحان بده بعد از اینکه سر به سر هم گذاشتیم خیالم راحت شدخداحافظی کردیم گوشی راقطع کردم با خودم گفتم این اسرائیل درمورددهه نودی های ما چه فکری کرده خبر نداردزیر موشک باران با خیال راحت اینجور تنها دغدغه دانلودکردن فیلم دارند!!😂
یاد صحبت های چندروز پیش روزمان افتادم همان روزی که به ساختمان شبکه خبر حمله کردند و پدافندها به دنبال رهگیری ریز پرنده ها در شهرهای مختلف بودند، نگران حالش بودم و این فاصله مزید بر بی تابی ام می شد احساس می کردم خودم بیشتر به این گفت و گو ها برای آرامشم نیاز داشتم همان لحظه به شماره اش در ایتا پیامک دادم در جواب پیگیری هایم گفته بود:"هی میزنن کُل خونه میلرزه من خندم میگیره مامان هم ترسید ولی من هی می گفتم هیچی نمیشه بابا فوقش می میریم*
_گفتم مردن نه!،شهادت بالاترین مرتبه هست شهدا حسابشون فرق داره ولی چقدر خوب که روحیه تو حفظ کردی این مهم هست.
_ در جوابم گفت :حفظ روحیه صددرصد :))) بابا اسرائیلیا رفتن پناهگاه …
گفتم احسنت می دانی تفاوت افراد با ایمان با آدم های کافرو ترسو چی هست ؟ این هستش که ما خدا را داریم پس مثل سحرامامی مجری شبکه خبر شجاع باش که تا اخرش ایستاد.
درآن لحظات احساس کردم هم کلام با نوجوانی شدم که از نظر خودم تا حدودی فضای فکری متفاوتی از هم داشتیم و قبل از آن اگر بحث ذوق کتاب خوانی و نویسندگی ،کلاس زبان و مابقی مسائل رادر نظرنگیریم اگر اشتباه نگفته باشم پیگیری خبرهای گروه بی تی اس یکی از مهم ترین دغدغه های فکری اش بودو ما همیشه در این مسئله اختلاف نظر داشتیم و بحث هایمان ر این ارتباط به نا کجا آباد ختم می شد ولی حوادث این چندروزه او را چنان آبدیده کرده بود که بی محابا از پذیرفتن مقدرّات صحبت می کردیم اینکه مثل همان چند نفری که زنده از زیرآوار بیرون آمدنددر این دنیا ماندنی هستیم یا مثل بقیه شهید می شویم حتی حسی که به رژیم منحوس رژیم کودک کش داشت تازه پی بردم در دل جنگ چطور یک شبه می شود بزرگ شد…
در همین حین نگاهم به این متن دلنشین کلام مولایمان که متناسب
با احوال و کلاممان بود افتاد را برایش فرستادم : سال آخر وقتی حضرت امیر(ع) را از #ترور ترساندند فرمود:
من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادثِ (خطرناک) حفظ مى کند و هنگامى که اجلم فرا رسد، اين سپر الهى از من دور مى شود و مرا تسليم حوادث مى کند; در آن هنگام نه تير خطا مى کند و نه زخم بهبودى مى يابد.(خطبه ۶۲)