بیت النور
#کلیپ_استوری
از رهگذرِ خاکِ سرِ کویِ شما بود
هر نافه که در دستِ نسیمِ سحر افتاد
#حافظ
بنابر آنچه که در منابع تاریخی ذکر شده ،بیت النور
به نام محراب یا معبد فاطمه(س)، و بقعه ستیه نامیده میشوددر اصل خانه موسی بن خزرج از بزرگان قم بود و حضرت معصومه(س) در این مکان به عبادت پرداخت و بعد از مدت کوتاهی بر اثر بیماری وفات و در باغ بابلان دفن شد. بعد از وفات حضرت، موسی بن خزرج، محل عبادت حضرت و اطراف آن را وقف کرد.
💢۱۴۰۲/۵/۲۷
#بیت_النور
#سفرنامه_قم
#خاطرات_ماندگار
#خاطرات_طلبگی
#نایبالزیاره همگی هستم
شب زیارتی
هیچ دعوتی اتفاق نیست/قصه یک تولد
_هنوز ساعتی از اذان ظهر نگذشته بود که وارد صحن حرم مطهرحضرت معصومه(س) شدیم روبروی گنبدو گلدسته ها ایستادم؛ صدای مداحی که حال و هوای محرم داشت در فضای حیاط پیچیده بود وحال و هوای معنوی را دوچندان کرده بود دوست داشتم همه این حس را در فیلم به یادگاری ثبت کنم.
- دلم میخواست هرچه زودتر برای زیارت به سوی ضریح بروم ولی نگاهم به آن سوی صحن گره خورد که روی سر در ایوان اتاقکی که در جوار صحن امام رضا(ع) نوشته بود* مقبرالشهداء*
- به پیشنهادو اصرار من ابتدا برای زیارت قبور این شهدا وارد این اتاقک شدیم چندنفری قبل از ما روبروی قبور این سه شهید نشسته بودند.
-قاب عکس این شهداو زندگینامه هایشان هم کنار قبور این شهدا قرار داشتند.
-هنوز صدای مداحی از بلندگوها صحن می آمد و با کمی دقت متوجه شدم که از قضا امروز پنج شنبه ۲۶ مردادماه تولد یکی از این شهدا به اسم *حسن مختارزاده*بود.
حسن مختارزاده طلبه جوان سال ششم بسیجی بود که دراغتشاشات پاییزسال گذشته در راه دفاع از امنیت به فیض شهادت نائل شد.
حالا ما اینگونه میهمان تولد این شهید بزرگوارشده بودیم.
تولدت مبارک ای همنشین همیشگی کریمه اهل بیت(ع)
#خاطرات_ماندگار
#روایتگری
#شهید_حسن_مختارزاده
#طلبه_شهید
#خاطرات_یک_طلبه
#به_قلم_خودم
#اردوی_تابستانه
#حوزه_علمیه_الزهرا_مسجدسلیمان
عطار نیشابوری یه شعر داره که می گه «در روی من شکسته دل خند * گر موجب خنده زعفران است» کنی ...
#روایت_شب
_ موقع نماز کنارم برا نماز نشسته بود بعد نماز رو کردم بهش،خواستم از سفر زیارتی مشهدش که تازه برگشته بود برام بیشتر صحبت کنه به قول خودش کلی گلایه و گریه به امام رضا(ع) که حوزه قبول بشه..
_ با اینکه تو این مدت از علاقه شدیدش به قبولی حوزه خبر داشتم و می دونستم چقدر دغدغه برا رفتن به اونجا داره بهش گفتم دیگه گلایه برا چی😄.. هنوز رد پای ترس و نگرانی از نتیجه مصاحبه حوزه تو چهره معصومانه نوجوانی اش وجود داشت و کمی هم بی تابش کرده بود ،بهش حق دادم اینجوری باشه چون داشت یکی از انتخاب های مهم زندگی شو تو این سن انجام می داد و هممون یک جور هایی تجربه ش کردیم .
_با این حال گفتم نگران نباش خودم همچین شرایط رو داشتم ولی دلم روشنه قبول میشی
_حین صحبتمون یکی از خانم های نمازگزار سینی دمنوش زعفرون نذری مسجد رو بهمون تعارف کرد خیلی به موقع بود انگاری آب روی آتش بود ، یه فنجون رو برداشتم بهش تعارف کردم دادم دستش گفتم بگیر بخور که دمنوش زعفرون آرومت می کنه
اینجا عطار نیشابوری یه شعر داره که می گه «در روی من شکسته دل خند * گر موجب خنده زعفران است» کنی …
حالا اگر این دمنوش زعفرونی به نیت روضه امام حسین(ع) باشه که نور علی نور میشه …
۱۹مرداد ماه ۱۴۰۲
#نشر_خوبیها
#دنیای_نوجوانی
#دختر_نوجوان
#طلبگی
#خاطره_نویسی
#به_قلم_خودم
#مسجد_نمره_یک
#مسجدسلیمان
#انتخاب