همدرنگ خبر

هرآنچه که از دل برآید
  • خانه 

عطار نیشابوری یه شعر داره که می گه «در روی من شکسته دل خند * گر موجب خنده زعفران است» کنی ...

19 مرداد 1402 توسط زهرا خدری غریبوند

​#روایت_شب

_ موقع نماز کنارم برا نماز نشسته بود بعد نماز رو کردم بهش،خواستم از سفر زیارتی مشهدش که تازه برگشته بود برام بیشتر صحبت کنه به قول خودش کلی گلایه و گریه به امام رضا(ع) که حوزه قبول بشه..
_ با اینکه تو این مدت از علاقه شدیدش به قبولی حوزه خبر داشتم و می دونستم چقدر دغدغه برا رفتن به اونجا داره بهش گفتم دیگه گلایه برا چی😄.. هنوز رد پای ترس و نگرانی از نتیجه مصاحبه حوزه تو چهره معصومانه نوجوانی اش وجود داشت و کمی هم بی تابش کرده بود ،بهش حق دادم اینجوری باشه چون داشت یکی از انتخاب های مهم زندگی شو تو این سن انجام می داد و هممون یک جور هایی تجربه ش کردیم .

_با این حال گفتم نگران نباش خودم همچین شرایط رو داشتم ولی دلم روشنه قبول میشی 
_حین صحبتمون یکی از خانم های نمازگزار سینی دمنوش زعفرون نذری مسجد رو بهمون تعارف کرد خیلی به موقع بود انگاری آب روی آتش بود ، یه فنجون رو برداشتم بهش تعارف کردم دادم دستش گفتم بگیر بخور که دمنوش زعفرون آرومت می کنه 
اینجا عطار نیشابوری یه شعر داره که می گه «در روی من شکسته دل خند * گر موجب خنده زعفران است» کنی …
حالا اگر این دمنوش زعفرونی به نیت روضه امام حسین(ع) باشه که نور علی نور میشه …

۱۹مرداد ماه ۱۴۰۲

#نشر_خوبی‌ها

#دنیای_نوجوانی

#دختر_نوجوان

#طلبگی

#خاطره_نویسی

#به_قلم_خودم

#مسجد_نمره_یک

#مسجدسلیمان

#انتخاب

 نظر دهید »

به یاد شهید حججی ها که رفتن روضه مصور شدن تا مدافع حرم بی بی بشن

19 مرداد 1402 توسط زهرا خدری غریبوند

​روضه خون گفت برا امروز روضه حضرت زینب (س) رو بخونم ؟بانی گفت بخون، الان یادم افتاد یه تعداد رفتن روضه مصور شدن تا مدافع حرم بی بی بشن …..

#ایران_قوی

#روضه_خانگی

#محرم

#شهید_حججی

 نظر دهید »

می گفت  چند سال هست عکس شهید باکری مهمان خانه اش شده 

16 مرداد 1402 توسط زهرا خدری غریبوند

​الهی دختری بی مادرنباشد آی اگر باشد اینجا نباشد* 

روضه حضرت مادر (س) و دختر رزق مجلس امروز بود .

به قول روضه خوان،کاری که زینب(س) کرد هیچ کسی نکرد،بوسه بررگ های بریده برادر…

گفتم چه تناسبی روز خبرنگار که نزدیک است این خواهر هم اگر نبود اسم عاشورا هم نبود.. روزت مبارک خبررسان واقعه کربلا
آخرهای مجلس بود روضه هنوز از داغ مصیبت های مادر بی نشان حضرت زهرا(س) گرم بود…
من بودم تسبیح یادگاری دوستم، خانم کنار دستی که بانویی میانسال و نا آشنا بود ، ظاهری متفاوت داشت نگاهش به تسبیح ام افتاد با حالت کنجکاوی اسم عکس شهید را که با یک حلقه کوچک متصل به تسبیح بود را پرسید.

گفتم این عکس شهید شیخ شعاعی هست با کمی ذوق ادامه داد که فکر کردم جا کلیدی هست من دنبال جا کلیدی با *عکس شهید مهدی باکری* هستم .

کمی جابه جا شد کنارم با صمیمیتی خاص نشست انگار اسم شهدا هر آدم غریبه ای برایت را آشنا

می کند. برایم از خوابی که چند سال پیش از شهید مهدی باکری دیده بود تعریف کرد و گفت بدون اینکه اصلا اسم این شهید به گوشش برسد یا نامش را بداند خوابش را دید که خودش را معرفی کرد …. و تعجب از اینکه چرا شهید باید سراغ او برود که فرد گمنام و معمولی هست…

او از پیگیری هایش برای یافتن نام و نشانی از این شهید گفت که حتی با پرس و جو به بنیاد شهید ارومیه هم تماس گرفت…

از صحبت هایش مو به تنم سیخ شد و برای گرم کردن خودم به چای روضه پناه اوردم 

می گفت شهید مهدی باکری بی نشان هست و حالا چند سال هست عکس شهید باکری مهمان خانه اش شده و دردل ها و گلایه هایش را با او می کند . 

به قول خودش این شهدا در یک زمانی سراغت 

می آیند و می روند ولی این ماییم که باید یادشان را حفظ و مراقبت کنیم که از دستمان نروند..
دنیایی حرف داشتیم از این گمنامی ها بزنیم ولی آخر مجلس بود و خدا حافظی کرد و رفت گفتم چه تناسبی ، روضه خوان بی جهت روضه مادر بی نشان را نخواند بود ..
دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ 

به قلم: زهرا خدری 

#روضه خانگی-نمره_یک

#خاطرات_یک-طلبه

#به_قلم_خودم

#روایت_محله

#نشر_خوبی‌ها

#نویسنده

#روز_خبرنگار

#شهدا

 نظر دهید »

هنوز صحرای کربلا داغدار علی اکبر(ع) و علی اصغر(ع) هست

16 مرداد 1402 توسط زهرا خدری غریبوند

​❤️ هنوز صحرای کربلا داغدار علی اکبر(ع) و علی اصغر(ع) هست…

🍃چای روضه شاهد بود روضه خوان از گل های پر پر شده حسین (ع) که حرف می زد…

گلدان های خانه سرشان به زیر بود
🥀🥀
#دل_نوشت

#ماه_محرم

 نظر دهید »

​اگر به من بگویندبرای چشمه همیشه جاری مثال بزنم از چشم های مادرشهیدفرزادبهادری نام می برم

12 مرداد 1402 توسط زهرا خدری غریبوند

​اگر به من بگویند برای چشمه همیشه جاری مثال بزنم از چشم های #مادر_شهید_فرزاد_بهادری نام می برم.

گزاف نگفته ام که چهل سالی هست که این چشمه اشک همچنان روان هست از نزدیک دیده ام یکی دوباری که اورا از نزدیک دیده بودم …

از دیدارهای یه دفعه ای و احوال پرسی های روزمره خسته نمی شود که هیچ ،استقبال هم می کند…

دلش خوش است به استکان چایی که برای میهمان بریزد وهم صحتبی بهانه با او…

شاهد مثال همین چند دانه شکلات روی میز نهار خوری که فاصله من با او بود ، تعریف می کرد یک روز دختر خانمی ناآشنا میهمان خانه اش شده بود چون هوا کرده بود روی همین میز نهار بنشیند یک فنچان چای با مادر شهید هم سفره شود فقط همین…

#من_یک_طلبه‌ام
#نشر_خوبی‌_ها
#مادران_شهدا
#به_قلم_خودم
#مسجدسلیمان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 16
  • ...
  • 17
  • 18
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

همدرنگ خبر

جستجو

موضوعات

  • همه
  • این شب ها باید در موکب های مرزی سر کرد
  • بدون موضوع
  • کارگاه آموزشی مقاله نویسی با حضور طلاب خواهر مسجدسلیمان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس