می گفت چند سال هست عکس شهید باکری مهمان خانه اش شده
الهی دختری بی مادرنباشد آی اگر باشد اینجا نباشد*
روضه حضرت مادر (س) و دختر رزق مجلس امروز بود .
به قول روضه خوان،کاری که زینب(س) کرد هیچ کسی نکرد،بوسه بررگ های بریده برادر…
گفتم چه تناسبی روز خبرنگار که نزدیک است این خواهر هم اگر نبود اسم عاشورا هم نبود.. روزت مبارک خبررسان واقعه کربلا
آخرهای مجلس بود روضه هنوز از داغ مصیبت های مادر بی نشان حضرت زهرا(س) گرم بود…
من بودم تسبیح یادگاری دوستم، خانم کنار دستی که بانویی میانسال و نا آشنا بود ، ظاهری متفاوت داشت نگاهش به تسبیح ام افتاد با حالت کنجکاوی اسم عکس شهید را که با یک حلقه کوچک متصل به تسبیح بود را پرسید.
گفتم این عکس شهید شیخ شعاعی هست با کمی ذوق ادامه داد که فکر کردم جا کلیدی هست من دنبال جا کلیدی با *عکس شهید مهدی باکری* هستم .
کمی جابه جا شد کنارم با صمیمیتی خاص نشست انگار اسم شهدا هر آدم غریبه ای برایت را آشنا
می کند. برایم از خوابی که چند سال پیش از شهید مهدی باکری دیده بود تعریف کرد و گفت بدون اینکه اصلا اسم این شهید به گوشش برسد یا نامش را بداند خوابش را دید که خودش را معرفی کرد …. و تعجب از اینکه چرا شهید باید سراغ او برود که فرد گمنام و معمولی هست…
او از پیگیری هایش برای یافتن نام و نشانی از این شهید گفت که حتی با پرس و جو به بنیاد شهید ارومیه هم تماس گرفت…
از صحبت هایش مو به تنم سیخ شد و برای گرم کردن خودم به چای روضه پناه اوردم
می گفت شهید مهدی باکری بی نشان هست و حالا چند سال هست عکس شهید باکری مهمان خانه اش شده و دردل ها و گلایه هایش را با او می کند .
به قول خودش این شهدا در یک زمانی سراغت
می آیند و می روند ولی این ماییم که باید یادشان را حفظ و مراقبت کنیم که از دستمان نروند..
دنیایی حرف داشتیم از این گمنامی ها بزنیم ولی آخر مجلس بود و خدا حافظی کرد و رفت گفتم چه تناسبی ، روضه خوان بی جهت روضه مادر بی نشان را نخواند بود ..
دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲
به قلم: زهرا خدری
#روضه خانگی-نمره_یک
#خاطرات_یک-طلبه
#به_قلم_خودم
#روایت_محله
#نشر_خوبیها
#نویسنده
#روز_خبرنگار
#شهدا